شلوار بچگانه

. حس خوب پریدن تو آب جمع‌شده‌ی بارون تو کوچه، دوچرخه سواری توی شیب که یه نسیم خنکی موهاتو تکون می‌ده گل‌کوچیک با توپ چندلایه‌ تو کوچه‌ی شلوغ که صد بار ماشین رد می‌شد و میومدی کنار هــِی گفتنِ دسته جمعی و دویدن و همدیگه رو هُل دادن حتی به قیمت زمین خوردن زانوهای زخمی و شلوار های گِل گرفته خوراکی‌های یواشکی آلوده و دل‌درد بعدش دستای کثیف و مشقای مونده... حس خوب رها شدن از همه‌چی تعلق نداشتن به زمین و زمان به آزادیِ یه قاصدک سبک که روی هوا می‌رقصه و هرجا دلش بخواد پرواز می‌کنه همین‌قدر ناگهانی همین‌قدر رها همین‌قدر لذت‌بخش... چیزی که هرچقدر توی بچگی تجربش کرده باشی بازم کمه حسرت اون لحظه‌ها، اون رفیقا، اون بی خیالیا، اون خنده ها و اشکهای واقعی، اون صداقت کودکانه و لذتی که دنیا براش جون می‌داد اما کم کم که بزرگ شد یکی یکی جون از جوناش کم کرد و فرصت دوباره چشیدنشون رو گرفت.... براتون، دوباره بچگی‌کردن رو آرزو می‌کنم توی هر سنی... 😍